محفل حیدریون قم

یک شب میان صحن نجف داد می زدم / گشتم نبود، بهتر از اینجا، نگرد نیست

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فضائل امیرالمومنین» ثبت شده است

محب او به آتش تنش نمی سوزد...


سید مرتضی در عیون معجزات با استناد از عمار بن یاسر روایت کرده است:

روزی امیرالمومنین علی علیه السلام در دارالقضا قضاوت می کردند، در همان حال مردی از شیعیان که نامش صفوان بن اکحل بود بلند شد و عرض کرد: مولایم من از شیعیان شما هستم ولی گنهکارم و می خواهم گناهم پاک شود. امام فرمودند: مرا از بزرگ ترین گناهت با خبر کن. عرض کرد: بزرگ ترین گناهم ارتباط با کودکان است. امیرالمومنین علی علیه السلام به او فرمودند: یکی از این سه مورد را انتخاب کن تا پاک شوی، یک ضربه با ذوالفقار به تو بزنم یا دیوار را بر رویت خراب کنم یا تو را دست و پا بسته زنده در آتش بسوزانم؟ این سه چیز جزای کسی است که این کار را انجام داده است. پس او گفت: ای مولای من! سخت ترین آنها چیست؟ امام فرمودند: سخت ترین آنها این است که تو را زنده با دست و پای بسته در آتش بیندازم. پس گفت: همین کار را انجام دهید.

آنگاه حضرت به من فرمودند: ای عمار! برو هزار نی جمع کن تا فردا این شخص را بسوزانیم. سپس به من فرمودند: برو در کوفه صدا بزن و بگو ای مردم کوفه از خانه هایتان بیرون بیایید و ببینید که چطور علی مردی از شیعیان خود را در آتش می سوزاند. عمار می گوید: اهل کوفه می گفتند: شیعیان و دوستان امیرالمومنین علی علیه السلام در آتش نمی سوزند زیرا آتش بر آنها حرام است. چطور ممکن است علی شیعه خود را در آتش بسوزاند؟

روز بعد فرا رسید و امیرالمومنین علی علیه السلام در وسط شهر نی ها را روی آن مرد ریختند و آتشی به او دادند و فرمودند: این را بگیر و خود را بسوزان، اگر از شیعیان ما باشی در آتش نمی سوزی و اگر نباشی هیچ چیز جز خاکستر از تو باقی نخواهد ماند. عمار می گوید: آن مرد در جلوی دیدگان اهل کوفه خود را آتش زد و نی ها می سوختند و شعله های آتش زبانه می کشید وقتی آتش خاموش شد، آن مرد در حالیکه لباس سفید پوشیده بود و حتی دود آتش به آن اثر نکرده بود خارج شد. سپس امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: همانا من تقسیم کننده بهشت و آتش هستم، زیرا وقتی قیامت برپا می شود به آتش می گویم: این مال توست پس او در بر گیر و این مال من است پس به اراده پروردگارم همه را بین آتش و بهشت تقسیم خواهم کرد.

(مدینةالمعاجز - ص37 - معجزه 70 )
۱۳ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۲۱ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کلب الحیدر

5 دلیل برای شیعه بودن


ﺳﻠﻤﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻰ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﯾﺪ:

ﺭﻭﺯﻯ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﺷﺨﺼﻰ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﻧﺸﯿﻦ ﺍﺯ ﻃﺎﯾﻔﻪ ﺑﻨﻰ ﻋﺎﻣﺮ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ؛ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ:

ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠّﻪ! ﻣﺎﺀﻣﻮﺭﻯ ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﺣﻀﺮﺗﻌﺎﻟﻰ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﻼﻡ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ، ﺭﻭﺯﻩ ﻭ ﺟﻬﺎﺩ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﺮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﮐﺎﺭﻫﺎﻯ ﺧﻮﺏ ﻭﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻩ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﯿﻢ.

ﺳﭙﺲ ﺁﻥ ﻣﺄ ﻣﻮﺭ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺯﻧﺎ، ﺩﺯﺩﻯ، ﻏﯿﺒﺖ، ﺗﻬﻤﺖ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﻯ ﺯﺷﺖ ﻧﻬﻰ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﺎ ﻧﯿﺰ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﮐﺮﺩﯾﻢ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔﻔﺖ: ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺪﺍﺭ ﺩﺍﻣﺎﺩﺕ – ﻭ ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮﯾﺖ – ﻋﻠﻰّ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﻋﻠّﺖ ﺁﻥ ﭼﯿﺴﺖ؟ ﺁﯾﺎ ﺁﻥ ﻫﻢ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﺍﺳﺖ؟!

ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺻﻠّﻰ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭ ﺁﻟﻪ، ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﻪ ﭘﻨﺞ ﻋﻠّﺖ ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ ﺩﻭﺳﺘﺪﺍﺭ ﻭ ﺗﺎﺑﻊ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﯿﺪ:
- ﺍﻭّﻝ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺍﻣﯿﻦ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ : ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﺳﻼﻡ ﻣﻰ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﻭ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ : ﮐﺴﻰ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﻣﮕﺮ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺪﺍﺭ ﻋﻠﻰّ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﮐﺴﻰ ﺭﺍ ﺩﺷﻤﻦ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﮕﺮ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﺪ.
- ﺩﻭّﻡ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺍُﺣﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﻓﻦ ﻋﻤﻮﯾﻢ ﺣﻤﺰﻩ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﯾﺪ : ﻧﻤﺎﺯ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺑﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ؛ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺑﺮ ﺑﯿﻤﺎﺭﺍﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﻭ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ؛ ﻭ ﺣﺞّ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺑﺮ ﻓﻘﺮﺍﺀ ﻭﻣﺴﺘﻤﻨﺪﺍﻥ، ﻭ ﺯﮐﺎﺕ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺑﺮ ﺗﻬﻰ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﺟﺐ ﮐﺮﺩﻡ. ﻭﻟﯿﮑﻦ ﺩﻭﺳﺘﻰ ﻋﻠﻰّ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﻰ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻣﮑﻠّﻒ، ﺩﺭ ﻫﺮ ﺣﺎﻟﻰ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻭﺍﺟﺐ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻡ.
- ﺳﻮّﻡ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﻌﺎﻝ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﺮ ﭼﯿﺰﻯ ﺳﯿّﺪ ﻭ ﺳﺮﻭﺭﻯ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ، ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺭ ﺗﻤﺎﻣﻰ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﻯ ﺁﺳﻤﺎﻧﻰ؛ ﻭ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺭ ﻣﻼﺋﮏ؛ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺳﺮﻭﺭ ﺗﻤﺎﻣﻰ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ؛ ﻭ ﻋﻠﻰّ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺭ ﻫﻤﻪ ﺍﻭﺻﯿﺎﺀ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ، ﭘﺲ ﺩﻭﺳﺘﻰ ﻣﻦ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻰ ﻋﻠﻰّ، ﺳﺮﻭﺭ ﺗﻤﺎﻣﻰ ﻋﺒﺎﺩﺍﺕ ﻭ ﻃﺎﻋﺎﺕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.
- ﭼﻬﺎﺭﻡ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺤﺒّﺖ ﻋﻠﻰّ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻣوﻣﻨﯿﻦ ﻣﺴﺘﻘﺮّ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
- ﭘﻨﺠﻢ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺧﺒﺮ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﺯ ﻗﯿﺎﻣﺖ، ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻣﻦ ﻭ ﻋﻠﻰّ ﮐﻨﺎﺭ ﻋﺮﺵ ﺍﻟﻬﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.

منبع:

ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻻ ﻧﻮﺍﺭ : ﺝ ۲۷، ﺹ ۱۲۸، ﺡ ۱۲۹٫

۱۴ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۳۶ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کلب الحیدر

یدالله فوق ایدیهم...

روزی عالمی سنی به علامه امینی که داشت از منبر به زیر می امد گفت: شما شیعه ها به علی(علیه السلام) غلو میکنید و او را ید الله میگویید
بلافاصله علامه امینی گفت: اگر عمر گفته باشد قبول میکنی؟
او گفت: سخن عمر برای ما حجت است!
علامه سریع یکی از کتب اهل سنت را خواست و صفحه ای را به او نشان داد که این حدیث در ان صفحه بود :
روزی مردی به طواف کعبه اشتغال داشت در همان جا به زن نامحرمی نگاه نامشروعی کرد.
امیرالمومنین علی(علیه السلام) او را در این حال دید و با دست ضربه ای به او زد و او را مجازات کرد.
او هم به عنوان شکایت نزد عمر رفت و داستان را گفت.
عمر گفت: قد رای عین الله و ضرب ید الله
چشم خدا دید و دست خدا زد
بدین صورت آن عالم سنی مبهوت شد...
_____
منابع:
النهایه ابن اثیر عبد الرزاق ج10ص410
کنز العمال ج5ص462
تاریخ مدینه دمشق ج17ص42
جواهر المطالب ج1ص199
جامع الاحادیث ج26ص29
جامع معمر بن الراشد ج1ص144
لسان العرب ج13ص309

۰۶ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کلب الحیدر